-
پیش می آید که ..
11 اردیبهشت 1398 22:25
برایم لحظه هایی پیش می آید که نخواهم منطقی باشم و واقع نگر..نخواهم دختر خوب و آرامی باشم.. نخواهم همسر همدل و همراهی باشم.. نخواهم به خاطر کسی کاری کنم که میل ندارم.. به عنوان نمونه..الان ساعت دو و نیم نیمه شب است و به پیشنهاد همسر برای خواب جواب منفی دادم و تنها روانه شد .. شاید من به سکوت شب احتیاج داشته باشم و ظلم...
-
من اگر خدا می شدم..
4 اردیبهشت 1398 19:37
من اگر خدا می شدم، نع.. من هیچ وقت نباید خدا باشم چون لحظه هایی پیش می آید که دلم میخواهد افرادی را جوری نابود کنم، گویی هیچ وقت نبوده اند.. انسان هایی که به روح یکدیگر با گستاخی تجاوز میکنند..و گویی کر و کورند از این رفتار وقیحانه شان.. و در کنار این موجودات .. احمق ها را.. احمق هایی را که بار حماقتشان دائم روی دوش...
-
در پرتقال هم..
4 اردیبهشت 1398 07:19
برای بعضی ها عید است و برای بعضی ها فرقی نمی کند. مثل آن پیرزنی که تکیه داده بود به شیشه یک مغازه بزرگ پر از خرت و پرت های کریسمس. پر از زرق و برق، ظرف های عجیب، گوی های درخشان، عروسک های گرانی که بابانوئل باید بخرد و نیمه شب کریسمس از قطب با سورتمه اش برای بچه ها بیاورد. اما پیرزن در این دنیا نیست انگار. به چه چیزی...
-
این روز های ساکت و پر جنب و جوش من..
26 اسفند 1397 15:38
امسال هم مثل سال های قبل از دو هفته به سال نو شروع کردم خرد خرد به غبار گیری از خانه مان.. به سبک خودم.. هفته قبل با جناب همسر رفتیم کتابخانه و دو کتاب به امانت گرفتم.. "مادام بوواری" و " عشق سالهای وبا". جناب همسر گفت با این همه کار چطور کتاب امانت گرفتی و من با خنده گفتم اصلا این کتاب ها را برای...
-
به همین سادگی..
15 اسفند 1397 15:09
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی، اگر کتاب نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نکنی.. این متن رو تو وبلاگ هویج بنفش خوندم.. رسوب کرد در عمیق ترین جای قلبم..
-
ایگنیشس !
1 بهمن 1397 19:16
امروز کتاب اتحادیه ابلهان از جان کندی تول رو تموم کردم. کتابی روان و روایت گر. پر مغز و جالب. بامزه و ناراحت کننده. خواندم و حس کردم اکثر ما عضو این انجمن بزرگ هستیم. فقط نمی دانیم. طبق این انجمن زندگی میکنیم. حکم میدهیم. قضاوت میکنیم. مصرف میکنیم. زمان می گذرانیم. رنج می کشیم. عاشق میشویم.پولدار میشویم. گاهی هم وقیح...
-
من . زن
19 دی 1397 08:40
همسرم که نزدیک ترین شخص به من است گاهی میگوید رگه هایی از فمینیست در من جریان دارد اما افراد بیرون از خانه کوچکم، وقتی سبک زندگی ای که انتخاب کرده ام و نحوه معاشرت با همسرم را می بینند و نظریه هایم را در مورد زن می شنوند من را یک زن سنتی قضاوت میکنند..!! گاهی خنده ام میگیرد از این همه نداشتن تعریف از بسیاری از...
-
همه ما آدم ها..
28 آذر 1397 13:28
بعد از مدت ها یه انیمیشن دیدم که خیلی زیبا بود..در عین دردناک بودن زیبا بود.. یه انیمیشن فرانسوی به اسم " زندگی من به عنوان یک کدو" با یه موزیک فرانسوی عالی. تمام ستون های زندگی.. هستی.. روی محبت و دوست داشتن و عشق استوار است.. و ما خودمان.. خودمان از هم دریغ میکنیم زندگی و هستی را.. خنده دار به نظر میرسد که...
-
زاویه های خالی..
26 آذر 1397 19:15
بعد از دانشگاه دوست جدیدی وارد زندگی من نشد.. چند همکار بودند که فقط در حد همکار ماندند چون زاویه هایمان باهم جور نبود.. و من دوستی هایم محدود شد به تماس های تلفنی با دوستان دانشگاه که عجیب جور هم بودیم اما امروز که کنار پرده آشپزخانه از گوشه پنجره به کوچه خلوت نگاه میکردم قلبم آرزو کرد داشتن دوستی هم زاویه را.. دوستی...
-
تنهایی پر هیاهو ..
20 آذر 1397 13:16
ماشین پرس بزرگی را می دیدم که به یکباره تمام نسخه های موجود یک کتاب را درون دستگاه میریزد، می کوبد و بسته بندی می کند و از میان دیوار های شیشه ای میتوانستم کامیون های لبالب از جعبه های کتاب را ببینم که یکی یکی می رسند و تمام نسخه های چاپ شده از یک کتاب بدون اینکه حتی یک صفحه از آنها با نگاه، مغز و یا قلب حتی یک انسان...
-
در ستایش اندیشیدن
13 آذر 1397 16:54
ارسطو در بخش هایی از اخلاق نیکوماخوسی دیدگاه هایی قدرتمند درباره زندگی با فضیلت داشته است. وی مطمئن بود که این نوع زیستن شامل لذت جسمانی یا شهرت یا ثروت نمی شود. ارسطو می پرسید چه چیزی هدف زندگی است؟ او معتقد بود هدف زندگی تحقق بخشیدن به درونی ترین عملکرد منحصر به فرد ماست. سپس می پرسد آن چیست که ما را از دیگر شکل های...
-
نیمه شب
30 آبان 1397 22:41
یک ساعتی میشه از مهمونی اومدیم و جناب همسر از خستگی بی هوش شد و من مانند یک کدبانو .. واقعا فقط مانند .. شروع کردم به مرتب و تمیز کردن آشپز خانه.. و الان بعد از یک ساعت کار نشسته ام در پذیرایی و در سکوت بکر نیمه شب وبلاگ به روز میکنم.. چند روزی درگیر بیماری بودم.. گاهی بی قرار.. اما دوباره کتاب به کمکم آمد و دستم را...
-
جای امن من کجاست..
6 آبان 1397 17:48
از زمانی که متاهل شدم و مستقل این دوگانگی و تضاد روحی پیوسته با من بود.. دوگانگی و تضاد نه با بار منفی .. دوگانگی و تضاد به ما هو ... اوایل ازدواج گاهی صبح ها که میرفتم خانه پدر و مادرم بعد از احوال پرسی ، روانه اتاق سابقم میشدم و فوری به خواب میرفتم.. گیج بودم .. در خانه ای بودم که تا مدتی پیش محل آرامش و خانه امن من...
-
بی خردی..
29 مهر 1397 07:58
پند گرفتن از تجربه مقوله ای است که تقریبا هیچ گاه به کار بسته نمی شود.. اگر بشر می توانست از تاریخ پند گیرد، چه درس ها که تاریخ به ما نمی داد! ولی شهوت و حزب بازی جلوی چشم مان را می بندد، و روشنایی تجربه فانوسی است در عقب کشتی که فقط بر موج های پشت سرمان می تابد. اگر خردی هنوز باشد.. میداند که در پرتو موج های پشت سر...
-
دنیای مجازی این روز ها..
25 مهر 1397 10:16
هیچ صفحه ای در فضای مجازی ندارم..به جز اینجا.. اما با کمک گوگل میتوانم گاهی برای شناخت زمانه ام سری به بعضی صفحات اینستاگرام بزنم و حال و احوال عده ای از هم روزگارانم را در یابم.. بعضی صاحبان صفحه کتاب خوان اند.. بعضی گردشگر اند.. بعضی مهاجر اند.. بعضی اسپانسر شرکت های دکوراسیون منزل اند.. اما بعضی هم دائم در حال شرح...
-
پاییز بهاری ست که عاشق شده است..
23 مهر 1397 10:15
خیلی ها علقه و پیوند به ماه تولدشان دارند از آن جهت که خودشان در آن ماه متولد شده اند.. اما من از ماه تولدم که از خانواده پاییز هست ممنونم که قبول کرد و اجازه داد نسبتی با پاییز پیدا کنم.. ممنونم پاییز عاشق.. سعی کردم در این چند سالی که از مستقل شدنم میگذرد به وقت پاییز جشنی کوچک برای خودم و شریکم مهیا کنم.. نه با کیک...
-
تحقق رویا..
26 مرداد 1397 12:13
گاهی انتهای خوشحالی تو ختم میشه به اینکه بدونی عزیز های زندگیت سر حال و امیدوار باشن و در آرامش روزگار بگذرونن.. وقت هایی که شادم از اینکه میدونم رو به راه هستن انگار که فضای زیادی برام تو ذهن خالی میشه برای فکر کردن به مسائل فراتر از روزمره.. شرایط یه جشن ذهنی برام مهیا میشه.. دوتا بال شروع میکنه به جونه زدن و رشد...
-
در مدح عینک دودی..
13 مرداد 1397 08:52
در جمعی از نزدیکان .. در هوای نسبتا خنک یکی از شهرستان های اطراف تهران.. من حفره های کوچک غصه هایم را می شمردم.. لم داده بودم و چشمانم خیره به بلندای درختان تبریزی و ابر های پراکنده آسمان بود و گوش هایم همچنان روی زمین .. گفتمان صمیمانه اطرافیان به گوش می رسید.. برای من اما پشت این صحبت ها حفره های غم تک تک شان.....
-
[ بدون عنوان ]
4 مرداد 1397 21:35
گاهی به خدا نمی دونم چی بگم.. فقط سرم رو میگیرم بالا و نگاه میکنم.. و سکوت..
-
حس غریب..
21 تیر 1397 23:58
چند ساعت ی میشود از مهمانی منزل خاله جناب همسر میگذرد.. خیلی خیلی کم حرف میزنم اما متاسفانه دوباره از همین میزان هم پشیمانم.. چون فهمیدم کنار این آدم ها فقط قضاوت میشوی و بالاخره ایرادی پیدا میکنن برای نفی نظر و تفکر .. چند روز دیگه به یه عروسی دعوتیم.. فامیل درجه سه همسر.. اگر تصمیم با من بود یک لباس مناسب فامیل درجه...
-
تاریخ بی خردی
5 تیر 1397 08:24
پیروی حکومت ها از سیاستهای مغایر با منافع خویش یکی از پدیده های مشهود سراسر تاریخ، صرف نظر از زمان و مکان است. انسان ظاهرا در حکومت بیش از هر رشته دیگر فعالیت های بشری بی کفایتی نشان می دهد. خرد، که میتوان گفت داوری بر پایه ی تجربه و عقل سلیم و اطلاعات موجود است، در این رهگذر کمتر به کار می افتد و اغلب سرخورده و...
-
بیشتر از هر معلم دیگری در زندگی ام به تو مدیونم..
28 خرداد 1397 06:54
آزادی فردی عامل مخدر بزرگی است برای اغفال از آزادی اجتماعی و از خود آگاهی اجتماعی.. وقتی می گفتی .. برای اینکه خودآگاهی اجتماعی در ذهن کور بشود و آدمی از آن اغفال شود، مسئله آزادی های فردی مطرح می شود و چون این آدم احساس میکند که از نظر فردی آزاد است، احساس آزادی میکند! در صورتی که درست مثل این است که در قفس مرغی را...
-
جام ساده و دریایی چشمان تو..
21 خرداد 1397 09:25
جام جهانی های بزرگ و دراماتیک همیشه نماد یک سکانس پر هیجان از کل نمایش زندگی بود در نظرم ..اما خوب باز هم سایه سنت و حقوق نادیده انگاشته زن مانع از این بود که در وجودم جرات و اجازه ورود به همچین ماراتن نفس گیری را بدهم.. غافل از اینکه روزگار نه با سنت های مرده کار داشت و نه با زن یا مرد بودنت.. بله بلیط من برنده شده...
-
تو چیستی..
17 خرداد 1397 20:56
انسان راز خداست و خدا راز انسان
-
جای خالی چند دوست..
1 خرداد 1397 07:12
..
-
سبکی..
27 اردیبهشت 1397 20:10
وقتی میای با خودت فقط خوبی میاری.. امید و مهربونی میاری.. این کم نیست.. دوست دارم ای ماه زیبا..
-
ابعاد آزادی..
25 اردیبهشت 1397 12:43
در اوج بی چارگی ام، می پرسیدم، آیا حق من نیست که دوست داشته شوم و وظیفه او که مرا دوست بدارد؟ عشق کلوئه قابل جایگزینی نبود، حضورش در کنارم به شدته آزادی و حق زندگی اهمیت داشت. و اگر دولت این دو حق را برایم قایل شده بود چرا حق عاشق شدن را برایم بیمه نکرده بود؟ چرا تا این حد به آزادی زندگی و بیان اهمیت می دادند، که...
-
خواب زده ها..
23 اردیبهشت 1397 17:31
برای چند دقیقه ماشین کنار خیابان پارک شد. راننده برای انجام کاری ماشین را ترک کرد. من خیره به پیاده روی خیابان. چند دختر رد شد..؟! چند خانم رد شد..؟! هیچ کدام شبیه من نبودند. این را چشمانشان به من میگفتند. با برادرم از محل قدیم خانه پدری رد شدیم. بعد از چندین سال. انگار چند روز پیش بود. گویی فضای خیابان در خواب میگذرد...
-
به خاطر خوشی های بزرگ شکر..
14 اردیبهشت 1397 18:07
ا ین چند روز تعطیل آخر هفته کنار همسر .. چای خوردن ها.. فیلم دیدن ها.. خندیدن ها.. قدم زدن ها.. کتاب خریدن ها.. خدایا برای همه این شادی های بزرگ شکر..
-
هر سفر یک دریچه به آگاهی کل..
11 اردیبهشت 1397 07:36
ظرف یک ساعت تصمیم برای رفتن به یزد گرفته شد. یک اقامتگاه سنتی رزرو کردیم و فردا صبحش در جاده بودیم.. دونفری.. سفر خیلی جذاب است مخصوصا به جاهایی که تا به حال نرفتی.. همیشه دیده و شنیده بودم درباره بافت سنتی یزد.. کوچه ها .. خانه ها.. آب انبار ها.. و کویرش.. اما این بار با جناب همسر قدم زدیم در این شهر کهن و خشتی.. سفر...