ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

اشک

وقتی حواست به همه هست..حواست هست که مزاحم کسی نباشی..درکشون کنی..

وقتی کم میاری از خستگی و یکنواختی..برمیگردی و میبینی تنهایی..یکم غر میزنی..بعد اشک هات میریزه..

اما اینجا میتونم تا همیشه غر بزنم و نگران نباشم..

میدونم که همه مادرا این روزای سخت رو گذروندن..یا با کمک یا دست تنها..

یه روتین که اگه مفری برای نفس پیدا نکنی خسته و فرسوده میشی..

روزی هفت هشت بار پروژه خوابوندن ..شیر دادن و پوشک عوض کردن..

یک سال بدون تفریح و سفر..

اغلب خونه بهم ریخته..


پ.ن:

باید شیر خشک بگیرم تا بتونم چند ساعت فندق رو به کسی بسپارم.


شب ها..


از وقتی فندق وارد زندگی ما شده، شب های من به کل تغییر کرده. چون شب و روزم رو بهم دوخته.

دنیا و زندگی توش برام خیلی کوچیک شده. در عین حال مهم‌. 

دیگه روز برام یک شب و یک صبح نداره. عمر و زندگی یک روزهه که صبح ها و شب های زیادی داره. همینقدر کوتاه‌.

مهمه چون کوچکترین فکر و تصور ما بازخورد بیرونی و در نتیجه تاثیر روی تمام هستی داره، چه برسه به عملکرد ما.

و گاهی چه بچگانه روزگار میگذرونیم..تلاش و رقابت برای خوب خوردن، خوب پوشیدن.خوب دیده شدن.کامل سرگرم نیاز های اولیه میشیم..یادمون میره فرصت کمه و هدف غیر از این‌هاست..


پ‌.ن:

همه امیدم به توست خدا.



از آرزو ها


قرار کمپ دو روزه تو یه دشت..با دوستان گرمابه و گلستان.‌.


پ.ن:

نمیدونم منتظر پاییز باشم یا قراره با کم بارشی و آلودگی هوا دوباره حسرت همین گرما ی هوا رو داشته باشم.




بی پروا


واقعا برام توجیحی نداره که پسر میتونه تا دیر وقت بیرون باشه و دختر نه..هیچ وقت تو ناخودآگاهم هم تفاوتی قائل نبودم بین دختر و پسر..سر جنگ هم با کسی نداشتم که ثابت کنم این موضوع رو.‌.

از نوجوانی بیشتر لباس های اسپرت میپوشیدم چون راحت بود.موهامو اغلب کوتاه میکردم چون راحت تر بود. اما این دلیل نمیشد که بگن فلانی رفتاری پسرونه داره.  میرقصیدم و کلا رقص رو دوست داشتم. بازی های پسرونه نمیکردم چون برام جذاب نبود. نه به این دلیل که زشته و باید فقط بازی دخترونه بکنم.

خلاصه اینارو گفتم که بگم دیشب خواب دیدم با دوستان دوران دانشجویی صبح رفتیم کله پاچه ای و داریم تو سیاهی قبل از سپیدی صبح، صبحانه میخوریم و بچه و همسر هامون تو خونه هستن.

بدون هیچ محدودیتی. چقدر چسبید. تجربه ای که هیچ وقت با دوستانم نداشتیم.