ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

به دل دوست دارمت..


به جایی  رفتی که بی شک ربنایت را از آنجا برای ما خواندی.. 

بدرود. 

حرف و عمل..


گاهی خداوند مهربان در لحظه های معمولی، امتحانی ازت میگیره که ادعای قبولی در آن مرحله را داشتی.. 

مثل این لحظه من.. 

کاری را با حال نا مساعد جسمی برای شاد کردن دلی برای رضای خدا انجام دادم

" برای رضای خدا"

و چند روز بعد که با قدر نشناسی فرد مواجه شدم برای چند لحظه بغض گلویم را فشرد و همان لحظه به خودم تلنگر زدم که.. 

* تو برای رضای خدا این کارو انجام دادی و الان حقی برای ناراحتی نداری و تصمیم گرفتم بغض رو به لبخند مبدل کنم و بگم خدایا من از اون شخص نه به خاطر تشکرش خوشحالم نه به خاطر قدرنشناسی اش ناراحت.. چرا که تو در مقابل نشسته ای و تمام. *