ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

مفر.

بعضی مواقع، وقوع بعضی اتفاقات لازمه..هر چند تلخ..تا بیدار بشی..تا بهتر ببینی..بهتر بشنوی.. 

جای خالی دوست برای من پر رنگه..هرچند، دوستان از دوران دانشجویی که همچنان بسیار به من نزدیکند، نه از نظر مسافت...که هر کدام در گوشه ای دور..

و من تنهایی ام را با کتاب خواندن..فیلم دیدن پر میکنم..لذت میبرم..اما جای رفیق همچنان خالیست..


کتاب هایی که یاد گرفتم ازشون..

به تازگی جان شیفه از رومن رولان را تمام کردم..نزدیک دوهزار صفحه..دوستش داشتم.

کتاب ظرافت جوجه تیغی برایم دلچسب بود..

قلعه مالویل یک رمال واقعی..

و تمام کتاب های موراکامی..مخصوصا تاریخچه پرنده کوکی .‌.فضای سورئال با خاصیت مغناطیسی بالا..


جذاب ترین ها رو گفتم و فیلم‌..

پلتفرم.. (تلخ، اما واقعی)

رشته خیال..

شاعری ( فیلم کره ای) دلچسب..

و فیلمی که همین الان تمام شد..

همسرایان..

خیلی هاش هم الان حضور ذهن ندارم..


این روزا به قدری فیلم میبینم که حتی اسمشون از خاطرم میره..

کتاب هم همینطور..و میدونم که خوب نیست این روند..