ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

این روزهای آغشته به توکل..


این روزها در تکاپوی آرامی برای تغییر هستیم .. تلاش می‌کنیم اما فعلا کاری البته به ظاهر پیش نمی رود.. شاید در پس این حرکت کند و آغشته به نه ها و آری ها دارد اتفاقی می افتد برای ما.. 

شاید خدا در تدارک است.. چون سپرده ام به خود خودش.. تا چندی پیش در زبان سپرده بودم و در دل امید بسته به این و آنی بودم که.. نباید. هیچ کس نزدیکتر از خدا به من نیست و نبود ولی این را نمی‌دانستم.. من خانواده را بیشتر از آنچه باید بزرگ می پنداشتم.. نه اینکه خانواده بزرگ و با ارزش نبود که بود.. اما نه در حد اندازه های تصورات من.. 

که تا لب هایم را باز کنم قرار است از جان و دل برایم مایه بگذارند .. مایه می‌گذارند البته تا جایی که منافعشان آسیب نبیند. 

اینها شکایت نیست که می نویسم.. این ها کسب تجربه و پروسه شناخت خصلت دنیاست.. 

دنیایی که امام علی علیه السلام قرن ها پیش فرمودند من دنیا را با صورت به زمین انداخته ام .. 

این روز ها تصمیمات بزرگ در ذهنمان است و موعدش نمی‌رسد و من می‌دانم از جانب خداست و از این تاخیر لذت میبرم .. 

شاید کسی این عقایدم را بشنود مرا مانند لوی ََ برول فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در طبقه پیش منطقی قرار دهد. اما اعتقاد من بر این است..

اعتقاد من بر این است که بی شک برگ بی آگاهی خدا از شاخه جدا نخواهد شد.. 


این روز ها نهج‌البلاغه را جرعه جرعه مینوشم .. و حیرت تمام سلول هایم را فرا می‌گیرد..