-
در مدح عینک دودی..
13 مرداد 1397 08:52
در جمعی از نزدیکان .. در هوای نسبتا خنک یکی از شهرستان های اطراف تهران.. من حفره های کوچک غصه هایم را می شمردم.. لم داده بودم و چشمانم خیره به بلندای درختان تبریزی و ابر های پراکنده آسمان بود و گوش هایم همچنان روی زمین .. گفتمان صمیمانه اطرافیان به گوش می رسید.. برای من اما پشت این صحبت ها حفره های غم تک تک شان.....
-
[ بدون عنوان ]
4 مرداد 1397 21:35
گاهی به خدا نمی دونم چی بگم.. فقط سرم رو میگیرم بالا و نگاه میکنم.. و سکوت..
-
حس غریب..
21 تیر 1397 23:58
چند ساعت ی میشود از مهمانی منزل خاله جناب همسر میگذرد.. خیلی خیلی کم حرف میزنم اما متاسفانه دوباره از همین میزان هم پشیمانم.. چون فهمیدم کنار این آدم ها فقط قضاوت میشوی و بالاخره ایرادی پیدا میکنن برای نفی نظر و تفکر .. چند روز دیگه به یه عروسی دعوتیم.. فامیل درجه سه همسر.. اگر تصمیم با من بود یک لباس مناسب فامیل درجه...
-
تاریخ بی خردی
5 تیر 1397 08:24
پیروی حکومت ها از سیاستهای مغایر با منافع خویش یکی از پدیده های مشهود سراسر تاریخ، صرف نظر از زمان و مکان است. انسان ظاهرا در حکومت بیش از هر رشته دیگر فعالیت های بشری بی کفایتی نشان می دهد. خرد، که میتوان گفت داوری بر پایه ی تجربه و عقل سلیم و اطلاعات موجود است، در این رهگذر کمتر به کار می افتد و اغلب سرخورده و...
-
بیشتر از هر معلم دیگری در زندگی ام به تو مدیونم..
28 خرداد 1397 06:54
آزادی فردی عامل مخدر بزرگی است برای اغفال از آزادی اجتماعی و از خود آگاهی اجتماعی.. وقتی می گفتی .. برای اینکه خودآگاهی اجتماعی در ذهن کور بشود و آدمی از آن اغفال شود، مسئله آزادی های فردی مطرح می شود و چون این آدم احساس میکند که از نظر فردی آزاد است، احساس آزادی میکند! در صورتی که درست مثل این است که در قفس مرغی را...
-
جام ساده و دریایی چشمان تو..
21 خرداد 1397 09:25
جام جهانی های بزرگ و دراماتیک همیشه نماد یک سکانس پر هیجان از کل نمایش زندگی بود در نظرم ..اما خوب باز هم سایه سنت و حقوق نادیده انگاشته زن مانع از این بود که در وجودم جرات و اجازه ورود به همچین ماراتن نفس گیری را بدهم.. غافل از اینکه روزگار نه با سنت های مرده کار داشت و نه با زن یا مرد بودنت.. بله بلیط من برنده شده...
-
تو چیستی..
17 خرداد 1397 20:56
انسان راز خداست و خدا راز انسان
-
جای خالی چند دوست..
1 خرداد 1397 07:12
..
-
سبکی..
27 اردیبهشت 1397 20:10
وقتی میای با خودت فقط خوبی میاری.. امید و مهربونی میاری.. این کم نیست.. دوست دارم ای ماه زیبا..
-
ابعاد آزادی..
25 اردیبهشت 1397 12:43
در اوج بی چارگی ام، می پرسیدم، آیا حق من نیست که دوست داشته شوم و وظیفه او که مرا دوست بدارد؟ عشق کلوئه قابل جایگزینی نبود، حضورش در کنارم به شدته آزادی و حق زندگی اهمیت داشت. و اگر دولت این دو حق را برایم قایل شده بود چرا حق عاشق شدن را برایم بیمه نکرده بود؟ چرا تا این حد به آزادی زندگی و بیان اهمیت می دادند، که...
-
خواب زده ها..
23 اردیبهشت 1397 17:31
برای چند دقیقه ماشین کنار خیابان پارک شد. راننده برای انجام کاری ماشین را ترک کرد. من خیره به پیاده روی خیابان. چند دختر رد شد..؟! چند خانم رد شد..؟! هیچ کدام شبیه من نبودند. این را چشمانشان به من میگفتند. با برادرم از محل قدیم خانه پدری رد شدیم. بعد از چندین سال. انگار چند روز پیش بود. گویی فضای خیابان در خواب میگذرد...
-
به خاطر خوشی های بزرگ شکر..
14 اردیبهشت 1397 18:07
ا ین چند روز تعطیل آخر هفته کنار همسر .. چای خوردن ها.. فیلم دیدن ها.. خندیدن ها.. قدم زدن ها.. کتاب خریدن ها.. خدایا برای همه این شادی های بزرگ شکر..
-
هر سفر یک دریچه به آگاهی کل..
11 اردیبهشت 1397 07:36
ظرف یک ساعت تصمیم برای رفتن به یزد گرفته شد. یک اقامتگاه سنتی رزرو کردیم و فردا صبحش در جاده بودیم.. دونفری.. سفر خیلی جذاب است مخصوصا به جاهایی که تا به حال نرفتی.. همیشه دیده و شنیده بودم درباره بافت سنتی یزد.. کوچه ها .. خانه ها.. آب انبار ها.. و کویرش.. اما این بار با جناب همسر قدم زدیم در این شهر کهن و خشتی.. سفر...
-
خدای کشتار
2 اردیبهشت 1397 07:19
دیشب این فیلم رو دیدیم.. خیلی جالب بود .. نقاب تمدن .. و فقط نقاب نه بیشتر.. روی چهره افرادی که در نگاه اول.. برخورد اول جز تحسین شخصیت شان چیز دیگری سراغ مان نمی آید..اما کافیست کمی معاشرت کنیم..یا در یک موقعیت سخت یا منفعت جویانه با آنها یا مقابل شان قرار بگیریم.. بنگ.. همه چیز متلاشی میشود .. نه تمدن .. و نه هیچ...
-
Parler a Mon Pere
26 فروردین 1397 09:22
می خواهم زمان را به فراموشی بسپارم.. به اندازه یک آه، به اندازه یک لحظه.. پرانتزی در انتهای مسیر.. و رفتن به جایی که قلبم مرا بدان سو می راند.. می خواهم رد پایم را بازیابم.. به جایی که زندگی من است، به محلی که جایگاه من است.. و طلای گذشته ام را نگه دارم.. گرماگرم در باغچه اسرارم.. میخواهم از اقیانوس عبور کنم، پرواز...
-
غم..
15 فروردین 1397 21:08
غم، نه یک اتفاق زمانی یا حالت انسانی است؛ که موجودی است جان دار که نفس می کشد و در کنار ما زندگی می کند. آن گاه که خسته از روزمرگی بر صندلی اتوبوس نشسته ایم، یا در کنار محبوب آرمیده ایم، یا در جمع شاد همراهان یکدل رها شده ایم، پای ظرفشویی ایستاده ایم و بشقاب ها و لیوان ها را به کف آغشته ایم و شادمان آهنگی را زمزمه می...
-
بعضی آدم های بی گناه..
7 فروردین 1397 20:57
تازه از مهمانی برگشتیم. همه چیز خوب و با لبخند به همدیگر برگزار شد. بعضی نگاه ها از جنس خاصی هستند. از جنس قضاوت. متوجه میشوی که صمیمانه نیستند. در جمع ساکتم و شروع کننده صحبت نیستم. مخصوصا در جمع اقوام همسر. لبخند میزنم و در قالب چند کلمه همراهی میکنم که بی احترامی نکرده باشم. اما نگاههایی که ورانداز میکنند را دوست...
-
الهی.. حول حالنا الی احسن الحال
29 اسفند 1396 11:24
قسم به آفتاب و تابش آن هنگام رفعتش. قسم به ماه که پیرو آفتاب تابان است. و قسم به روز هنگامی که جهان را روشن سازد. و به شب وقتی که عالم را در پرده سیاهی کشد. و قسم به آسمان بلند و آن که این کاخ رفیع را بنا کرد. و به زمین و آنکه آن را بگستراند. و قسم به نفس و آنکه اورا نیکو بیافرید. و به او شر و خیر او را الهام کرد. هر...
-
لذت سبکی..
22 اسفند 1396 12:22
ما از همان اول زباله جمع کن بودیم.هستیم هنوز. زباله به وقتش که زباله به نظر نمی رسید. لنگه کفشی ست در بیابان. به درد بخور برای روز مبادا. نشانه دور اندیشی محافظه کارانه و آینده نگری. اما دور اندیشی محافظه کارانه و آینده نگری بی قاعده، تنها زباله تولید میکند: ده ها کارتن و جعبه از پیچ و واشر و سیم و لامپ و نخ و کاغذ و...
-
نوبت تکاندن کتابخانه رسید..
15 اسفند 1396 13:15
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم، صورت ایمانم آرزوست..
-
مغز های کوچک زنگ زده..
1 اسفند 1396 12:06
شب گذشته دعوت دلچسبی داشتم برای دو فیلم از جشنواره امسال البته در یک اکران خصوصی.. نمایش اول لاتاری از مهدویان بود. خیلی دلچسب بود.. بیشتر به خاطر داشتن قهرمان در فیلم. یادمه وقتی ایستاده در غبار رو دیدیم با همسرم، هر دو با یه حال خوب سینما رو ترک کردیم چون قهرمان واقعی و قابل لمس بهمون نشون داد.. چیزی که جای خالیش...
-
غم های ته نشین شده..
29 بهمن 1396 10:13
روزگاری بود که غم گه گاه مهمان دل میشد..نه صاحب خانه ...برای ما که کم سن و سال بودیم که اصلا غم معنایی نداشت .. شاید گریه ای سر می دادیم اما از سر غم نبود..ناراحتی بود و می گذشت..غم نبود که دست و بالت را بگیرد و حتی نگذارد گریه کنی..غم نبود که حتی اجازه ندهد زمان شادی از اعماق وجودت شاد باشی..اما بزرگ که شدیم غم تعریف...
-
حالا که باران می بارد..
27 بهمن 1396 20:15
خدایا دلهای زیادی گرفته است.. به برکت این باران دل های بنده هایت را شاد کن.. یا ارحم الراحمین
-
یک روز بهشتی..
25 بهمن 1396 12:19
آسمان آبیه قشنگ است. من عاشق خدا میشوم وقتی تکه های ابر با خورشید بازیشان می گیرد. آنقدر بخشنده است این آسمان که مجال میدهد تک تک ما در خانه های کوچکمان شاهد بازی ابر و خورشیدش باشیم. یک آن خانه غرق نور و آن دیگر تاریک. و چه تاریکیه لذت بخشی؛ میدانی که در کوتاه ترین زمان سیل نور جای تاریکی را می گیرد. و چه خداوند...
-
[ بدون عنوان ]
17 بهمن 1396 14:21
یه بی حالیه خلصه وار داره سرما خوردگی. چند فصل می خونم. چشمام خسته میشه. به صدا های بیرون گوش میدم. به سکوت خونه.یه نور نارنجی از لای پرده سر خورده رو فرش آشپز خونه.صدای تلفن بلند میشه. مهمونی آخر هفته موکول شد به هفته دیگه. چند فصل دیگه می خونم. چشمام خسته میشه. خوابم میبره. وقتی بیدار میشم از نور نارنجی خبری نیست....
-
لذت فیلم خوب..
11 بهمن 1396 11:06
من و جناب همسر اصلی ترین تفریحمان فیلم دیدن است.. واقعا تفریح لذت بخشی ست .. میشود رستگاری در شاوشنگ را دید و برای مدتی پلک هایت را ببندی و بال های ذهنت را در دشتی سبز و پر از نور امید پرواز دهی.. میشود محله چینی ها را ببینی و منقبض شدن عضلات تنت از خشم و ناراحتی را حس کنی.. این بالا و پایین شدن ها را بعد از موسیقی.....
-
انقلاب محبوب من..
8 بهمن 1396 15:21
همسر عزیز پیشنهاد قدم زدن در این هوای مهربان را پذیرفت و راهی خیابان انقلاب شدیم.. شکر اندر شکر شد.. برف و کتاب.. هرچند کتاب مورد علاقه ام را به خاطر گرانی اش فعلا نخریدم اما در کتاب فروشی ها می گشتیم و لذت میبردیم.. جناب همسر هم در کافه فرانسه لذتمان را کامل کرد.. پ.ن : قبل از بیرون آمدن از خانه، تند و تند خانه را...
-
گوشه امن..
5 بهمن 1396 22:18
امروز بر طبق روال ماه های قبل دورهمی فامیل همسر بود و بعد از آن مهمانی خانوادگی خانواده خودم.. همه چیز در ظاهر خوب .. همه در جمع های دو یا سه نفره.. یا همه با هم مشغول حرف زدن.. انتقال اطلاعات.. و بیشتر بیان حالات و عادات و احساسات شخصی خودشان به یکدیگر بودند.. در چهره شان گاهی تعجب از حرف طرف مقابل دیده میشد اما در...
-
نشانه چیست..؟!
4 بهمن 1396 13:35
دیشب در جمعی از آشنایان نزدیک بحثی شکل گرفت در مورد فیلم رگ خواب.. عده ای موافق فیلم از همه جهاتش بودند و عده ای فیلمنانه را ضعیف اما فیلم برداری و لوکیشن و انتخاب بازیگر را عالی میدانستند.. من شخصا شیفته شخصیت لیلا حاتمی بودم و البته با بازی بخصوصش در رگ خواب علاقه ام دوچندان شد .. دنباله بحث به سمت شخصیت خانم حاتمی...
-
در میان امواج بدون هیچ لنگر گاهی
4 بهمن 1396 11:46
امروز دوباره عصر سقراط است.. زندگی اخلاقی ما با انحلال عادات قدیم در معرض تهدید است و زندگی عقلانی ما در سرعت و گسترش است. همه اعمال و اندیشه های ما تازه و در مرحله آزمایش است و هنوز هیچ چیز محقق و مستقر نگشته است؛ وسعت و پیچیدگی و تنوع تغییرات زمان ما بی سابقه است. همه آنچه در دور و بر ماست، از ابزاری که کار ما را...