می خواهم زمان را به فراموشی بسپارم..
به اندازه یک آه، به اندازه یک لحظه..
پرانتزی در انتهای مسیر..
و رفتن به جایی که قلبم مرا بدان سو می راند..
می خواهم رد پایم را بازیابم..
به جایی که زندگی من است، به محلی که جایگاه من است..
و طلای گذشته ام را نگه دارم..
گرماگرم در باغچه اسرارم..
میخواهم از اقیانوس عبور کنم، پرواز مرغ دریایی را به نظاره بنشینم..
از هر آنچه دیده ام بگذرم و به سمت ناشناخته ها سوق یابم
می خواهم ماه را رها سازم.. حتی کره زمین را نجات دهم..
اما قبل همه اینها میخواهم با پدرم صحبت کنم..
میخواهم قایقی برگزینم..
نه بزرگترین قایق و نه زیباترین آن..
آن را پر خواهم کرد از عکس ها..
و از عطر سفر هایم..
می خواهم برای نشستن ترمز کنم
و در پوجی حافظه ام بیایم..
صدا های کسانی که مرا آموختند
هیچ رویایی ممنوعه نیست..
میخواهم رنگ های نقاشی های قلبم را فرایابم..
رنگ های آن دکور با خطوط محض، آنجا می بینمتان..
به خود اطمینان می بخشم
میخواهم ماه را نجات دهم.. حتی کره زمین را نجات دهم..
اما قبل از همه اینا میخواهم با پدرم صحبت کنم..
با پدرم صحبت کنم..
پ ن : بعد از مدت ها آهنگی پیدا کردم که بیش از بیست مرتبه پشت سر هم گوش دادم و هر بار لذت بردم..
این آهنگ واقعا قشنگه. خیلی قشنگه. پر از احساس