ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

دنیا..

پدر ده روزی میشه بیمارستان بستری هست و تلنگری به هممون خورد.‌.وقتی سلامتی در جریان هست واقعا مسائل دیگه نباید خیلی اذیتمون کنه..وقتی اولویتی در زندگی نداشته باشیم میتونیم دائم ناراضی باشیم..


پ.ن:

خدایا ممنونم .

بی دوست زندگانی..


بله به روزهایی رسیدم که حوصله خانواده ها رو ندارم..نه خانواده خودم.‌نه همسرم..

هورمون هام بشدت به ریخته اس و از اونجایی که دوست گرمابه و گلستانی ندارم که یه چای با هم بنوشیم و کل آدما و اخلاقای گندشون رو زیر سوال ببریم و بگیم ما خودمون از همه بهتریم و فلان..

مجبور شدم دوتا از همکارای همسر که خانم و آقا هستن و یه مدتی هست تصمیم دارن بیان خونمون و فرصت نشده رو گفتم امشب بیان.

با وجود کم خوابی و یک خونه که بشدت نیاز به تمییز کاری داره..

چون دلم میخواست یکم با آدم هایی حرف بزنم که تکراری نباشن ..

دیشب مادرشوهر و پدر شوهر در مورد بچه دوم داشتن به ما نصیحت میکردن..با وجودیکه هنوز فندق دوسال نداره.‌.

و من هنوز بچه شیر میدم و دست تنهام..

واسه همین نوه شون رو فرستادم پیششون چند ساعت تا کامل در جریان قرار بگیرن..


پ‌ن:

آدم خوب اما سمی دیدین تا بحال؟!

من دیدم..از نزدیک.