ما از همان اول زباله جمع کن بودیم.هستیم هنوز. زباله به وقتش که زباله به نظر نمی رسید. لنگه کفشی ست در بیابان. به درد بخور برای روز مبادا. نشانه دور اندیشی محافظه کارانه و آینده نگری. اما دور اندیشی محافظه کارانه و آینده نگری بی قاعده، تنها زباله تولید میکند: ده ها کارتن و جعبه از پیچ و واشر و سیم و لامپ و نخ و کاغذ و روزنامه و قاب شکسته و کفش نیمه پاره. مجموعه بی مصرف جاگیر مصیبت زایی که با دروغ خوش آب و رنگ « هرچیز که خوار آید روزی به کلار آید» روی هم تلنبار شده اند.
اما راستش این است که هر تکه از این زباله دانی، نشانه یک پایان ناتمام و یک دل نکندن به هنگام است که هیچ وقت هم به کار نمی آید.
بخشی از کتاب دال دوست داشتن
حنا خوبی؟؟؟؟
زندگی بر وفق مراده؟
با همسری چه میکنی؟
یادته حرفای درونمون چقدر نزدیک بود...
من چقدر دور شدم از فضای وبلاگو نوشتن...
چقدر دلم واسه اینجا تنگ شده بود ولی حس غریبه ای رو دارم که هیچ وقت به اون فضا تعلق نداشته...
چه عجببب...
سلام .. چه خوب که اومدی..
دوباره بنویس.. خیلی حاله آدم رو خوب میکنه..
خوشحالم که اومدی دوباره..
اعتراف میکنم من هم یک زباله جمع کن ام...
گاهی خلوت کردن محیط زندگی .. ذهن رو هم آروم تر میکنه..