همسرم که نزدیک ترین شخص به من است گاهی میگوید رگه هایی از فمینیست در من جریان دارد اما افراد بیرون از خانه کوچکم، وقتی سبک زندگی ای که انتخاب کرده ام و نحوه معاشرت با همسرم را می بینند و نظریه هایم را در مورد زن می شنوند من را یک زن سنتی قضاوت میکنند..!!
گاهی خنده ام میگیرد از این همه نداشتن تعریف از بسیاری از مفاهیم.. مفاهیمی که میتواند با بد معنا شدنشان زندگی ها یی را زیرو رو کند .. انگ های ناعادلانه ای به افراد بچسباند.. و در نهایت به مرور زمان" مفهوم "به معنای رایج و غلطش تعریف می شود.
زن ها در طول تاریخ بخصوص قرن حاظر نشان داده اند که قادر به انجام هر کاری هستند.. از خلبان تا سیاستمدار تا راننده کامیون تا سرپرست خانواده بودن به بهترین شکل و.و.و
و این اتهام که زن ها ضعیف اند و بعضی کارها را نمی توانند انجام دهند را رد کرده است.. درست که همه زن ها نمی توانند از پس این کار ها برایند همانطور که همه مرد ها..
اما ما زن ها یادمان میرود طبیعت زن بودن مان را.. یادمان میرود بین زن و مرد تفاوت هایی است نه در توانایی بلکه در روحیات.. جسم.. نوسانات روحی .. و از همه مهم تر مسؤولیت خلق انسان که از هیچ مردی ساخته نیست..
این تفاوت ها را در نظر نمی گیرم و برای اثبات یک مفهوم پوچ که اگر زن بیرون از خانه کار کند بی شک از زنی که در خانه است موفق تر است.. دست به کار های در نهایت انتحاری در حق خود میزنیم.. البته خیلی دیر متوجه می شویم که سبک زندگی که با لجاجت انتخاب کردیم انتحاری بوده است.. خیلی دیر..
آخر مگر در شأن زن است با هر کس سر و کله بزند..جسم لطیفش را از صبح بکار بگیرد تا شب و شب با تمام خستگی وارد محیط خانه شود و به کارهای درجه دو خانه مانند نظافت و پخت و پز بپردازد و با تنی خسته و غالبا روحی آزرده از بعضی افراد کم شعور جامعه که کم و بیش همه مان با آنها آشناییم به رخت خوابی برویم که هنوز سر به بالش نرسیده به خواب رفته و فرصت این را ندارد که با چشمان باز کنار همسرش با چراغ قوه های گوشی شان نور روی کریستال های بالای سرشان بیندازند و رقص نور ها را ببینند و بخنندند و با کمی حرف و شوخی به خواب بروند..
خود را ملزم به کار درجه دو می کنند در حالی که فرزندشان که گل و میوه زندگی شان است را به دست طوفان خارج از کنترل خانه رها میکنند..
تنشان را دچار فرسودگی میکنند بی آنکه فرصتی برای تکامل روحشان داشته باشند..
پول درمی آورند تا در آرایشگاه ها هزینه کنند.. تا همسرش به او بیشتر توجه کند بی آنکه بداند همسرش هم فقط در حد همان ظاهر به او می پردازد نه بیشتر..
بحث در این مورد مفصل است و من که بعد از فارق التحصیلی چهار سال شاغل بودم و با اراده خودم و باز کردن موضوع که چه چیز هایی بدست می آورم و چه چیز هایی از دست می دهم، کار را رها کردم و بعد از ازدواج در خانه ماندم.. کتاب میخوانم.. گاهی ورزش میکنم.. فکر میکنم به بودنم.. به زندگی و به اینکه از کجا آمدم و در نهایت به کجا و چگونه می خواهم بروم و از همه مهم تر سفر میکنم و دوباره کتاب میخوانم تا خود را برای مادر شدن آماده کنم..
بزرگی میگفت هر زنی قبل از مادر شدن باید پانزده سال کتاب خوانده باشد..
با نهایت احترام بیایم کارهای سخت و طاقت فرسا را به جنس سخت تر یعنی مردان محول کنیم و ملوکانه معاشرت و زندگی کنیم همانطور که طراحی و خلق شده ایم..
پ.ن:
بعضی از خانم ها هستند که شغلشان عشق شان است و وقتی کار میکنند انرژی بیشتری میگیرند برای طول روز .. و آنقدر قدرتمند که از پس تمام زوایای روح فرزندشان بر می آیند..
پس منهای این زن ها
پ.ن: برای نفر اول که نظرم را خواسته بود و واقعا نمیشود همه چیز را نوشت و من عاشق دیالوگ هستم..
به قول سقراط در دیالوگ است که زایش اتفاق می افتد.