-
قهرمان..
14 دی 1398 07:07
ای غایب از نظر به خدا می سپارمتجانم بسوختی و به دل دوست دارمتمی گریم و مرادم ازین سیل اشکبارتخم محبتست که در دل بکارمتدر این روزگار قحطی قهرمان رفتی..سردار حاج قاسم سلیمانی..
-
بی عنوان
10 آذر 1398 14:53
ثروتمندان از لذت خسته می شوند، فقیران از حب وطن
-
یک لیوان آب خنک..
11 آبان 1398 09:52
مدتی بود ذهنم درگیر بشود یا نشود.. کی و کجا.. چطور و چگونه.. چه کسی و چه وقت شده بود.. بی قرار بودم که ناگهان خدا آمد و آب خنکی بهم داد و گفت بخور و آرام باش .. من هستم.. مثل همیشه ..
-
این روزهای آغشته به توکل..
15 مهر 1398 13:03
این روزها در تکاپوی آرامی برای تغییر هستیم .. تلاش میکنیم اما فعلا کاری البته به ظاهر پیش نمی رود.. شاید در پس این حرکت کند و آغشته به نه ها و آری ها دارد اتفاقی می افتد برای ما.. شاید خدا در تدارک است.. چون سپرده ام به خود خودش.. تا چندی پیش در زبان سپرده بودم و در دل امید بسته به این و آنی بودم که.. نباید. هیچ کس...
-
مکث.
11 مرداد 1398 10:10
برای اولین بار موضوع هایی از این دست قلبم را فشرد.. آخر چرا در کربلا.. کربلا اسم محجور و گمنامی نیست در جهان اسلام.. و حتی در جهان غیر اسلام.. کربلا نور است.. نور.. چرا احترام نگذاشتند و در جوار چنین مکان مقدسی ورزشگاه ساختند که حالا بخواهند با رقص و آواز حرمتش که نه.. حرمت کربلا را آدم ها به آن ندادند که آدم ها...
-
من او
8 مرداد 1398 13:14
از آخرین رمان ایرانی که خوندم و بعدش دوس داشتم تا چند روز چیزی نخونم خیلی گذشته.. به جز کتابای منصور ضابطیان که سفرنامه است و زندگی.. امروز وقتی کتاب « من او» رضا امیرخانی رو بستم، حالم خوب بود.. خوب بود چون دریافت داشتم ازش.. خوب بود چون تفکراتم رو تایید کرد.. خوب بود چون جواب مبهمه عشق اصلا چی هست رو برام وضوح...
-
موافقم که
31 خرداد 1398 18:51
حتی روی نیمکت متهمان نیز جالب است که انسان حرف و سخن های دیگران را در باره خودش گوش کند.
-
هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
27 خرداد 1398 13:58
- تا به حال شده چیزی را واقعا بخواهی و بدستش هم بیاوری؟ آن وقت میفهمی که پیروزی خیلی معنی ها دارد اما هیچ وقت آن چیزی نیست که فکر می کردی باشد. - همه ما فکر میکنیم دنبال عشق رمانتیک هستیم، اما چیزی که باعث می شود زندگی مان را یک جوری ادامه دهیم این است که هرجور عشقی را می پذیریم و از آن انرژی میگیریم. قسمت هایی از...
-
قوانین..
19 خرداد 1398 07:34
همه چیز باید تدریجی باشد. چیز های یکهویی قدرت عجیبی برای خراب کردن دارند.
-
دانته می گوید
4 خرداد 1398 22:39
مرحمت فرما قوت روزافزونمان را به ما امروز زیرا بی بهره از رحمتت، در این ناهموار برهوت پس می رود هر که سخت تر می کوشد برای پیش روی می بخشیم بر دیگران گناهانی را که روا داشتند بر ما و تو نیز بر ماببخشای گناهانمان را از سر عطوفت و بی توجه به شایستگی مان.. - کمدی الهی دانته، برزخ.
-
کاریست که شده.
22 اردیبهشت 1398 08:16
داشت از جشن تولد خودش فرار می کرد، که باز از یک آدم صدساله بعید بود، بگذریم که صد ساله شدن هم اتفاق نادری است. برگشت تا نگاه آخر را به خانه سالمندان بیندازد- تا همین چند لحظه پیش- گمان میکرد آخرین اقامتگاهش روی کره زمین خواهد بود، و بعد به خودش گفت میتواند وقتی دیگر بمیرد، در جایی دیگر. آنچه در نهایت فلسفه زندگی آلن...
-
ریتم زیبای زندگی من..
17 اردیبهشت 1398 09:18
ای خداوند، به حق این ماه و به حق آن کس که در این ماه _ از آغاز تا انجام _ جبین عبادت به درگاه تو ستوده، خواه ملکی بوده که او را مقرب خود ساخته ای، یا پیامبری که به رسالتش فرستاده ای، یا بنده ای صالح که از میان بندگانت برگزیده ای، بر محمد خاندانش درود فرست و ما را سزاوار کرامتی کن که به دوستان خود وعده داده ای. آمین -...
-
پیش می آید که ..
11 اردیبهشت 1398 22:25
برایم لحظه هایی پیش می آید که نخواهم منطقی باشم و واقع نگر..نخواهم دختر خوب و آرامی باشم.. نخواهم همسر همدل و همراهی باشم.. نخواهم به خاطر کسی کاری کنم که میل ندارم.. به عنوان نمونه..الان ساعت دو و نیم نیمه شب است و به پیشنهاد همسر برای خواب جواب منفی دادم و تنها روانه شد .. شاید من به سکوت شب احتیاج داشته باشم و ظلم...
-
من اگر خدا می شدم..
4 اردیبهشت 1398 19:37
من اگر خدا می شدم، نع.. من هیچ وقت نباید خدا باشم چون لحظه هایی پیش می آید که دلم میخواهد افرادی را جوری نابود کنم، گویی هیچ وقت نبوده اند.. انسان هایی که به روح یکدیگر با گستاخی تجاوز میکنند..و گویی کر و کورند از این رفتار وقیحانه شان.. و در کنار این موجودات .. احمق ها را.. احمق هایی را که بار حماقتشان دائم روی دوش...
-
در پرتقال هم..
4 اردیبهشت 1398 07:19
برای بعضی ها عید است و برای بعضی ها فرقی نمی کند. مثل آن پیرزنی که تکیه داده بود به شیشه یک مغازه بزرگ پر از خرت و پرت های کریسمس. پر از زرق و برق، ظرف های عجیب، گوی های درخشان، عروسک های گرانی که بابانوئل باید بخرد و نیمه شب کریسمس از قطب با سورتمه اش برای بچه ها بیاورد. اما پیرزن در این دنیا نیست انگار. به چه چیزی...
-
این روز های ساکت و پر جنب و جوش من..
26 اسفند 1397 15:38
امسال هم مثل سال های قبل از دو هفته به سال نو شروع کردم خرد خرد به غبار گیری از خانه مان.. به سبک خودم.. هفته قبل با جناب همسر رفتیم کتابخانه و دو کتاب به امانت گرفتم.. "مادام بوواری" و " عشق سالهای وبا". جناب همسر گفت با این همه کار چطور کتاب امانت گرفتی و من با خنده گفتم اصلا این کتاب ها را برای...
-
به همین سادگی..
15 اسفند 1397 15:09
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی، اگر کتاب نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نکنی.. این متن رو تو وبلاگ هویج بنفش خوندم.. رسوب کرد در عمیق ترین جای قلبم..
-
ایگنیشس !
1 بهمن 1397 19:16
امروز کتاب اتحادیه ابلهان از جان کندی تول رو تموم کردم. کتابی روان و روایت گر. پر مغز و جالب. بامزه و ناراحت کننده. خواندم و حس کردم اکثر ما عضو این انجمن بزرگ هستیم. فقط نمی دانیم. طبق این انجمن زندگی میکنیم. حکم میدهیم. قضاوت میکنیم. مصرف میکنیم. زمان می گذرانیم. رنج می کشیم. عاشق میشویم.پولدار میشویم. گاهی هم وقیح...
-
من . زن
19 دی 1397 08:40
همسرم که نزدیک ترین شخص به من است گاهی میگوید رگه هایی از فمینیست در من جریان دارد اما افراد بیرون از خانه کوچکم، وقتی سبک زندگی ای که انتخاب کرده ام و نحوه معاشرت با همسرم را می بینند و نظریه هایم را در مورد زن می شنوند من را یک زن سنتی قضاوت میکنند..!! گاهی خنده ام میگیرد از این همه نداشتن تعریف از بسیاری از...
-
همه ما آدم ها..
28 آذر 1397 13:28
بعد از مدت ها یه انیمیشن دیدم که خیلی زیبا بود..در عین دردناک بودن زیبا بود.. یه انیمیشن فرانسوی به اسم " زندگی من به عنوان یک کدو" با یه موزیک فرانسوی عالی. تمام ستون های زندگی.. هستی.. روی محبت و دوست داشتن و عشق استوار است.. و ما خودمان.. خودمان از هم دریغ میکنیم زندگی و هستی را.. خنده دار به نظر میرسد که...
-
زاویه های خالی..
26 آذر 1397 19:15
بعد از دانشگاه دوست جدیدی وارد زندگی من نشد.. چند همکار بودند که فقط در حد همکار ماندند چون زاویه هایمان باهم جور نبود.. و من دوستی هایم محدود شد به تماس های تلفنی با دوستان دانشگاه که عجیب جور هم بودیم اما امروز که کنار پرده آشپزخانه از گوشه پنجره به کوچه خلوت نگاه میکردم قلبم آرزو کرد داشتن دوستی هم زاویه را.. دوستی...
-
تنهایی پر هیاهو ..
20 آذر 1397 13:16
ماشین پرس بزرگی را می دیدم که به یکباره تمام نسخه های موجود یک کتاب را درون دستگاه میریزد، می کوبد و بسته بندی می کند و از میان دیوار های شیشه ای میتوانستم کامیون های لبالب از جعبه های کتاب را ببینم که یکی یکی می رسند و تمام نسخه های چاپ شده از یک کتاب بدون اینکه حتی یک صفحه از آنها با نگاه، مغز و یا قلب حتی یک انسان...
-
در ستایش اندیشیدن
13 آذر 1397 16:54
ارسطو در بخش هایی از اخلاق نیکوماخوسی دیدگاه هایی قدرتمند درباره زندگی با فضیلت داشته است. وی مطمئن بود که این نوع زیستن شامل لذت جسمانی یا شهرت یا ثروت نمی شود. ارسطو می پرسید چه چیزی هدف زندگی است؟ او معتقد بود هدف زندگی تحقق بخشیدن به درونی ترین عملکرد منحصر به فرد ماست. سپس می پرسد آن چیست که ما را از دیگر شکل های...
-
نیمه شب
30 آبان 1397 22:41
یک ساعتی میشه از مهمونی اومدیم و جناب همسر از خستگی بی هوش شد و من مانند یک کدبانو .. واقعا فقط مانند .. شروع کردم به مرتب و تمیز کردن آشپز خانه.. و الان بعد از یک ساعت کار نشسته ام در پذیرایی و در سکوت بکر نیمه شب وبلاگ به روز میکنم.. چند روزی درگیر بیماری بودم.. گاهی بی قرار.. اما دوباره کتاب به کمکم آمد و دستم را...
-
جای امن من کجاست..
6 آبان 1397 17:48
از زمانی که متاهل شدم و مستقل این دوگانگی و تضاد روحی پیوسته با من بود.. دوگانگی و تضاد نه با بار منفی .. دوگانگی و تضاد به ما هو ... اوایل ازدواج گاهی صبح ها که میرفتم خانه پدر و مادرم بعد از احوال پرسی ، روانه اتاق سابقم میشدم و فوری به خواب میرفتم.. گیج بودم .. در خانه ای بودم که تا مدتی پیش محل آرامش و خانه امن من...
-
بی خردی..
29 مهر 1397 07:58
پند گرفتن از تجربه مقوله ای است که تقریبا هیچ گاه به کار بسته نمی شود.. اگر بشر می توانست از تاریخ پند گیرد، چه درس ها که تاریخ به ما نمی داد! ولی شهوت و حزب بازی جلوی چشم مان را می بندد، و روشنایی تجربه فانوسی است در عقب کشتی که فقط بر موج های پشت سرمان می تابد. اگر خردی هنوز باشد.. میداند که در پرتو موج های پشت سر...
-
دنیای مجازی این روز ها..
25 مهر 1397 10:16
هیچ صفحه ای در فضای مجازی ندارم..به جز اینجا.. اما با کمک گوگل میتوانم گاهی برای شناخت زمانه ام سری به بعضی صفحات اینستاگرام بزنم و حال و احوال عده ای از هم روزگارانم را در یابم.. بعضی صاحبان صفحه کتاب خوان اند.. بعضی گردشگر اند.. بعضی مهاجر اند.. بعضی اسپانسر شرکت های دکوراسیون منزل اند.. اما بعضی هم دائم در حال شرح...
-
پاییز بهاری ست که عاشق شده است..
23 مهر 1397 10:15
خیلی ها علقه و پیوند به ماه تولدشان دارند از آن جهت که خودشان در آن ماه متولد شده اند.. اما من از ماه تولدم که از خانواده پاییز هست ممنونم که قبول کرد و اجازه داد نسبتی با پاییز پیدا کنم.. ممنونم پاییز عاشق.. سعی کردم در این چند سالی که از مستقل شدنم میگذرد به وقت پاییز جشنی کوچک برای خودم و شریکم مهیا کنم.. نه با کیک...
-
تحقق رویا..
26 مرداد 1397 12:13
گاهی انتهای خوشحالی تو ختم میشه به اینکه بدونی عزیز های زندگیت سر حال و امیدوار باشن و در آرامش روزگار بگذرونن.. وقت هایی که شادم از اینکه میدونم رو به راه هستن انگار که فضای زیادی برام تو ذهن خالی میشه برای فکر کردن به مسائل فراتر از روزمره.. شرایط یه جشن ذهنی برام مهیا میشه.. دوتا بال شروع میکنه به جونه زدن و رشد...
-
در مدح عینک دودی..
13 مرداد 1397 08:52
در جمعی از نزدیکان .. در هوای نسبتا خنک یکی از شهرستان های اطراف تهران.. من حفره های کوچک غصه هایم را می شمردم.. لم داده بودم و چشمانم خیره به بلندای درختان تبریزی و ابر های پراکنده آسمان بود و گوش هایم همچنان روی زمین .. گفتمان صمیمانه اطرافیان به گوش می رسید.. برای من اما پشت این صحبت ها حفره های غم تک تک شان.....