ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

نیمه های شب


نمی دونم من ضعیفم یا خیلی ها تو این دوران لحظه هایی شبیه من رو میگذرونن..از لحاظ روحی زود کم میارم..طاقتم کم شده..گاهی بروز میدم گاهی هم نع.

به هیچ عنوان حوصله بحث های سیاسی ندارم..از اخبار فراری..از حرف ها و تحلیل های تکراری خسته..امروز که داشتم یه مستند از عشایر میدیدم، یه لحظه دلم خواست تو اون سکوت و بی خبری کوهستان می بودم، هرچند ظرفیت اون سبک زندگی رو هم ندارم..

 گاهی به جناب همسر خیلی سخت میگیرم..مخصوصا زمانی که میره سراغ پیپ..!

طفلک میره تو تراس تا بوی توتون من رو اذیت نکنه اما نمیدونه تو این روزا حتی همین هفته ای یکبارش هم اعصاب منو به هم میریزه..

دلم نمیاد محرومش کنم اما گاهی  تو ذهنم همون پیپی رو که خودم براش خریدم رو می شکنم..


پ.ن: آزمایش ها و سونو های مدام و دلنگرانی های جواب، تا آرامی های شهر و مردم و عوض شدن سیستم هورمونی بدن. امیدوارم خداوند بی قراری های همه مردم و من رو به قرار و آرامش برسونه..آمین.

نظرات 4 + ارسال نظر
فرزانه 26 آبان 1401 ساعت 05:55

راستی اون جمله از علی مصفا را که نوشتی خیلی جالب بود
توی همین کتابی که دارم میخونم میگه خیلی از بیماران سرطانی میگن بعد از اینکه فهمیدیم زمان زیادی زنده نیستیم زندگی تازه برامون معنا پیدا کرده
اما علتش این نیست که نوشته بودی . که بخوان از شر زندگی خلاص شن. نه اتفاقا برعکس. به یکباره زندگی براشون بی نهایت شیرین و لذت بخش میشه . زندگی رنگی رنگی و درخشان میشه
و با خودشون میگن حیف که وقتی ارزش زندگی را درک کردیم که تنمون سوراخ سوراخ شده و ای کاش زودتر میفمیدیم که فناپذیریم !!
تضاد عجیبی وجود داره
ولی امتحانش کن. من خودم وقتی با این دید که این آخرین لحظات عمرمه به زندگی نگاه کردم واقعا دیدم چقدر همه چیز شیرین میشه و حتی رنگ ها انگار زنده هستند. ( از دم یه مغازه رد میشدم که توپ های رنگی رنگی داشت . یه لحظه وقتی نگاه کردم رنگ ها بسیار درخشان به نظر میرسیدند و از همون توپ های رنگی غرق لذت شدم !!!)

درست میگی کاملا

نفر اول 20 آبان 1401 ساعت 03:43

حق داری! اما برای بهتر شدن روحیه‌ت کارهای کوچکی که دوست داری رو انجام بده. بدون اینکه به خودت فشار بیاری.
با همسرت توی این شرایط تعارف نکن. حتما بهشون بگو که اذیت میشی

گفتم و خیلی هم جدی گفتم

شیوا 13 آبان 1401 ساعت 04:40

هورمون‌ها هم در خلق و خو بی‌تاثیر نیستن.

درصد زیادی

رضوان 13 آبان 1401 ساعت 00:18 http://nachagh.blogsky.com

آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد