روزهای عجیبیه..انگار کن چرخ دنده های یه ساعت که سالهاست روغن نخورده و به زور حرکت میکنه..با همون صدا و سختی..
کاش مهر دیگه با ما سر سازگاری داشته باشه و با بارون های قشنگش کمی از غم دل رو ببره..کاش ما رو مهمون پیاده روهای خیس و پر از برگ زرد و نارنجی کنه..کاش آسمون امسال راه بیاد با ما..
ضربآهنگ قدمها در پیاده رو؛ همراه با ملودی باران..
دوستی بود که می نگاشت و گاهی دست در دست کلمات، با نوشته هایش قدم می زد زیر باران، خیس می شد و اینچنین به افکار پراکنده اش نظام می بخشید.
باران که باز می ایستاد، او نیز هم. اما دیگر آدم دیگری بود برای خودش.
تواناتر، پر امیدتر و شادابتر از هر زمان دیگری
زیبا بود، موفق باشید
متن شما زیباتر
ممنون از شما