ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

باید حرف زد..


باید می آمدم و از کتاباهایی که خواندم و لذت بردم مثل کتاب تولستوی و مبل بنفش.. کتاب 1984 .. کتاب نظم زمان.. ناطور دشت.. و خیلی کتاب های دیگر می نوشتم اما نیامدم..


باید می آمدم و از مرگ همسر دوستم که خیلی ناگهانی رخ داد می گفتم که کل مفهموم زندگی را دوباره زیر و رو کرد و دوباره با چشم های باز به دنیا نگاه کردم و دوباره و دوباره حس کردم این دنیا و  این زندگانی چیزی جز خواب نیست، نیست که نیست..


باید می آمدم و می‌نوشتم که اتفاق ناگواری گویا وجود ندارد و اگر به هر اتفاق و مسئله ای با دید و زاویه نگاه متفاوت بنگری نتنها ناراحت نمی شوی بلکه مبهوت حکمت خداوند خواهی شد و دیگر جایی برای شکایت نمی ماند و این کمی سخت است..(شکایت نکردن از هر چیز را می‌گویم. ) 


باید آمد و نوشت.. 

نوشت که ظاهرا مسئولیتی جز آزار نرساندن و نشکستن دل در این دنیای مه آلود را نداریم، باید یادآوری کنیم که رسالت ما جز محبت کردن نیست.. و این کمی سخت است.. (محبت کردن را می‌گویم.. محبت به کسی که موجب آزار توست.) 


باید به همدیگر گوشزد کنیم که دنیا بسیار بی اعتبار است و بی اعتبار.. باید دنبال اصالت بگردیم.. 



نظرات 2 + ارسال نظر
نفر اول 23 بهمن 1399 ساعت 03:54

همهٔ یادآوری‌هات عالی بود. کاش برای فهمشون هزینه ندیم.
خدا همسر دوستت رو رحمت کنه و به خودش صبر و آرامش بده

ممنونم..

یاسی‌ترین 14 بهمن 1399 ساعت 15:26 http://yasitarin.blog.ir

اوهوم
دنیا انگار یه چشم به هم زدنه و ما زیادی درگیرش

دقیقا یک چشم بر هم زدن..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد