ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

حرف و عمل..


گاهی خداوند مهربان در لحظه های معمولی، امتحانی ازت میگیره که ادعای قبولی در آن مرحله را داشتی.. 

مثل این لحظه من.. 

کاری را با حال نا مساعد جسمی برای شاد کردن دلی برای رضای خدا انجام دادم

" برای رضای خدا"

و چند روز بعد که با قدر نشناسی فرد مواجه شدم برای چند لحظه بغض گلویم را فشرد و همان لحظه به خودم تلنگر زدم که.. 

* تو برای رضای خدا این کارو انجام دادی و الان حقی برای ناراحتی نداری و تصمیم گرفتم بغض رو به لبخند مبدل کنم و بگم خدایا من از اون شخص نه به خاطر تشکرش خوشحالم نه به خاطر قدرنشناسی اش ناراحت.. چرا که تو در مقابل نشسته ای و تمام. *

نظرات 1 + ارسال نظر
بهداد 11 مهر 1399 ساعت 09:53

خدا هرچی توی دلته مستجاب کنه ... آمین
البته خودت هم یه تکونی به خودت بده همش با دعا هم نمیشه متکی بود لطفن هر بار که دعا میکنی یه قدم هم بطرف اون خواسته و آرزوت قدم بردار تا تک تک اتم ها و ذره های هستی متوجه جهت خواسته هات و آرزوهات بشن و خودشونو آماده کنن برای کمک به تو
تا ذره ذره حیات متوجه نکنی هیشکی متوجه نمیشه حتی سلول های بدنت هم متوجه نمیشه
شاید دیده باشی هر شغلی لباس مخصوص خودش داره مثلن مکانیک ها سوپرهای شهرداری خلبانها گارسن ها وووو خب حداقل همینطور که آرزو میکنی سعی کن لباس اون آرزو هم به تن کنی تا طبیعت متوجه بشه و زودتر خدا مرادت بده ... آمین

ممنونم
و کاملا درسته..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد