ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

کاریست که شده.


داشت از جشن تولد خودش فرار می کرد، که باز از یک آدم صدساله بعید بود، بگذریم که صد ساله شدن هم اتفاق نادری است.

برگشت تا نگاه آخر را به خانه سالمندان بیندازد- تا همین چند لحظه پیش- گمان میکرد آخرین اقامتگاهش روی کره زمین خواهد بود، و بعد به خودش گفت میتواند وقتی دیگر بمیرد، در جایی دیگر.

آنچه در نهایت فلسفه زندگی آلن جوان را شکل داد کلمات مادرش بود، وقتی که خبر مرگ پدرش را دریافت کردند. مدتی طول کشید تا این پیام در روحش نفوذ کند، اما وقتی نفوذ کرد برای همیشه آنجا ماند: کاری است که شده و از این به بعد هر چه قرار باشد پیش بیاید پیش می آید.

 

از کتاب مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد