پارسال روزهایی رو می گذروندم که تصور تغییر سبک زندگی برام سخت بود..فکر میکردم دیگه با وجود بچه نمیتونم خیلی از کارها رو انجام بدم..خوب بچه اولم هست و هر روزش برام تازه و جدیده..روزهای سختی بود..مخصوصا ماه های اول و تغییر هورمون ها و کامل در خدمت یک موجود زنده که برای بقا به مراقبت صد شما نیاز داره..گاهی گریه کردم.. گاهی عصبانی شدم..گاهی امیدوار..اما گذشت و این روزها که از یک سالگی پسرک مدتی می گذره و میتونم غذای دلخواهم رو درست کنم و کمی از فعالیت های قبل رو انجام بدم خیلی خوشحالم..از اینکه پسرک هوشمند شده و کارم کمی راحت تر شده و البته بسیار شیرین تر..
برای کسایی مینویسم که تازه بچه دار شدن یا در آینده نزدیک فرشته ای خواهند داشت. همه چیز میگذره..آره سختی های کم خوابی..کمبود تفریح و محو شدن لحظه ای تنهایی برای خودت..نوسان هورمونی و خوابوندن نوزاد..اشک های بی دلیل..خوشحال باش که ماندنی نیست.
پن: کتاب پیش از آنکه قهوه سرد شود رو خوندم و جالب بود.