ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

شب..


راز شب..

سکوت‌‌..تاریکی..تو رو وادار به فکر کردن و سنجش خودت میکنه..وادار به صداقت با خودت..وادار به اعتراف به خودت..شایدم جواب پس دادن یا نتیجه گرفتن از رویدادها..

شب خوبه‌..باید باشه تا فرصتی بده به این روح متلاطم و در کلاف پیچیده در این روزگار‌..


و اعتراف من..

قدردان باش و شاکر..




شکر اندر شکر است..


تازه داشت یکم تهوع از بین میرفت که تک سرفه ها به سرفه های خشکی که راه نفس رو میگیره و به راحتی میتونه کل شب رو بیدار نگهت داره تبدیل شد..

دیروز یه سوپ نچندان جالب برای خودم درست کردم و نخواستم به مادر همسر زحمت بدم اما امروز که راهی دکتر شدم به اجبار درخواست یه آش ساده کردم..

عملا تو خونه حبس شدیم با این هوا..به جناب همسر پیشنهاد یه مکان خوش آب و هوا میدم و با چشمای متعجبش رو به رو میشم که چطور با این حال اسم مسافرت دوساعته میاری؟؟!!

چطور باید ثابت کرد یه هفته دفن شدن در خانه خیلی بیشتر حال رو بد میکنه تا چند ساعت تنفس تو هوای تمیز..حتی با بی حالی..

میدونم قبول نخواهد کرد..


تاریخ ایران میخونم..این سرزمین پر داستان..و چقدر کوروش بزرگ و قابل احترام بود.‌.

و نیایش او به درگاه اهورامزدا..

ایران را از خشکسالی، دروغ و دشمن حفظ کن..

الهی آمین..

نیمه های شب


نمی دونم من ضعیفم یا خیلی ها تو این دوران لحظه هایی شبیه من رو میگذرونن..از لحاظ روحی زود کم میارم..طاقتم کم شده..گاهی بروز میدم گاهی هم نع.

به هیچ عنوان حوصله بحث های سیاسی ندارم..از اخبار فراری..از حرف ها و تحلیل های تکراری خسته..امروز که داشتم یه مستند از عشایر میدیدم، یه لحظه دلم خواست تو اون سکوت و بی خبری کوهستان می بودم، هرچند ظرفیت اون سبک زندگی رو هم ندارم..

 گاهی به جناب همسر خیلی سخت میگیرم..مخصوصا زمانی که میره سراغ پیپ..!

طفلک میره تو تراس تا بوی توتون من رو اذیت نکنه اما نمیدونه تو این روزا حتی همین هفته ای یکبارش هم اعصاب منو به هم میریزه..

دلم نمیاد محرومش کنم اما گاهی  تو ذهنم همون پیپی رو که خودم براش خریدم رو می شکنم..


پ.ن: آزمایش ها و سونو های مدام و دلنگرانی های جواب، تا آرامی های شهر و مردم و عوض شدن سیستم هورمونی بدن. امیدوارم خداوند بی قراری های همه مردم و من رو به قرار و آرامش برسونه..آمین.

خداوند پگاه..

هنوز از تهوع دیشب ضعف دارم..نیمه های شب گویی روح گرسنه ای در خانه ما می چرخد..دنبال کمی خرما..تکه ای میوه..یا ظرفی انار..

کلافگی دارد اما خنده دار هم هست..چقدر تغییر..سبک زندگی کلا زیر‌و‌‌ رو می شود..

شکر نعمت..

تن بی رمق


زهر و قند..

انواع قرص و آمپول..خواب نامنظم و حالت تهوع ..

به تو پناه میبرم از تمام لحظه ها..