ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..
ورق های زده نشده..

ورق های زده نشده..

وقتی در مورد موضوعی مینویسم متمرکزمیشوم و منطقی تر و حتی آرام تر با آن برخورد میکنم تا صحبت کردن در باره اش.. پس باید نوشت..

یه بی حالیه خلصه وار داره سرما خوردگی. چند فصل می خونم. چشمام خسته میشه. به صدا های بیرون گوش میدم. به سکوت خونه.یه نور نارنجی از لای پرده  سر خورده رو فرش آشپز خونه.صدای تلفن بلند میشه. مهمونی آخر هفته موکول شد به هفته دیگه. چند فصل دیگه می خونم. چشمام خسته میشه. خوابم میبره. وقتی بیدار میشم از نور نارنجی خبری نیست. همه جا تاریکه. بخش دوم امروز شروع شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
نفر اول 21 بهمن 1396 ساعت 13:57

اثر داروهاست. زود خوب بشی عزیزم.

خوبه.. فرصت یه جور دیگه دیدن زندگی رو میده..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد